Monday, January 23, 2017

ریویویی بر فیلم مامان ساخته خاویه دولان

مامان Mommy

وقتی عذاب مادر بودن کافی نیست...
به گیرنده‌های خود دست نزنید! نادر و عجیب است اما واقعیت دارد. سازندة مامان از قابی‌ تنگ که تقریباً نصف آن چیزی است که در فیلم‌های دیگر می‌بینیم استفاده کرده. ولی‌ خیال‌تان راحت باشد که چند دقیقه بیش‌تر طول نخواهد کشید که به دلیل جذابیت آن‌چه درون قاب‌ها می‌‌گذرد کاملاً فراموش می‌کنید که دارید فیلمی با قابی‌ نامتعارف می‌بینید. حسابی‌ که به این قاب تنگ عادت کردید فیلم‌ساز دو جا با گشودن قاب به‌تان شوک وارد می‌کند و تازه آن وقت متوجه می‌‌شوید که این نمایش حداقلی تصویرها، نه از سر متفاوت‌نمایی که یک انتخاب فرمی هوشمندانة کم‌نظیر بوده است.
مامان به شکلی غافل‌گیرکننده فیلم خوبی‌ است؛ با این‌که محصول آمریکا‌ نیست و به خاطر فرهنگ اروپایی (بخوانید فرانسوی) کبکی‌ها، سراپا شبیه فیلم‌های اروپایی است، بر خلاف اکثر فیلم‌های اروپایی، تقریباً در تمام مدت ریتمی درگیرکننده دارد. خاویه دولان سازندة این فیلم پدیدة عجیبی‌ است. در کبک کانادا به دنیا آمده و رشد کرده و در ۲۰ سالگی اولین فیلم بلندش به نام من مادرم را کشتم (۲۰۰۹) را ساخته. از آن به بعد سالی‌ یک فیلم ساخته که همگی‌ با استقبال کم‌وبیش خوب منتقدان مواجه شده‌اند و امسال با فیلمی آمده که به نظر اکثر کارشناسان بهترین اثرش تا به این‌جاست. من بجز به هر حال لارنس (۲۰۱۲) هیچ‌کدام از فیلم‌هایش را ندیده‌ام (فرم‌گرایی افراطی و آزاردهندة تپش‌ها (۲۰۱۰) باعث شد نتوانم بیش از نیمی از آن را تاب بیاورم) اما از همین دو فیلم هم مشخص است که این فیلم‌ساز جوان اگر همین طور پیش برود آیندة درخشانی در پیش رو دارد. استعداد سینمایی ‌او از همین دو فیلم هم پیداست و علاقة زیاد او به فرم‌گرایی ارزشمند است. مشخص است که دولان نمی‌خواهد قاب‌ها و سکانس‌ها و فیلم‌هایش شبیه فیلم‌های دیگر باشند. به همین دلیل است که چه در انتخاب سوژه‌ها و چه فرم فیلم‌هایش راه‌های کم‌تر آزموده را در پیش می‌‌گیرد. پیوند زدن مسألة تغییر جنسیت با یک عاشقانة تراژیک در فیلم قبلی‌ و حالا رابطة غریب و کم‌نظیر یک مادر و پسر، نوآوری‌های مضمونی او در همین دو فیلم آخرش است. در زمینة فرمی اما، پاساژ‌های فکرشدة بی‌‌کلامی که فقط و فقط با زبان موسیقی و تصویر پیش می‌روند و هم‌چون ویدئوکلیپ‌هایی‌ نظرگیر در متن این دو فیلم آخر جا خوش کرده‌اند، نشان از دغدغه‌های فرمی فیلم‌سازی جسور دارند که می‌‌خواهد امضای ویژه‌اش در فیلم‌هایش قابل‌شناسایی و ردیابی باشد. هرچه این دغدغة فرمی در به هر حال لارنس باعث کندی روایت و بیهوده طولانی‌ شدنش شده بود، در مامان به هم‌گرایی خوشایندی با یک سوژة ملتهب رسیده است.

همة دارایی مامان رابطة پویای مرکزی‌‌اش و شخصیت چندوجهی اصلی‌اش است. در سینمای معاصر فیلم‌های خوبی‌ دربارة رنج کشیدن‌های بی‌پایان مادران ساخته شده است؛ از پیتا (کیم‌ کی‌-دوک، ۲۰۱۲) و شاعری (چانگ دونگ-‌لی‌، ۲۰۱۰) بگیرید تا فیلومینا (استیون فریرز، 2013)، اما عشق مادر و پسری در مامان ناظر به رابطه‌ای غریب‌تر و بغرنج‌تر است. مادر این فیلم علاوه بر مسئولیت سنگین و توان‌فرسای مراقبت از پسری پرخاشگر و بددهان، باید جای خالی‌ پدر، برادر، خواهر، رفیق و حتی معشوق را برای او پر کند. به همین دلیل است که نوجوان عصبی و پرخاش‌جو با زشت‌ترین و رکیک‌ترین الفاظ با مادر بخت‌برگشته حرف می‌زند (از آن نوع دیالوگ‌هایی‌ که پسرهای جوان در جمع‌های دوستانه بر زبان می‌‌آورند) و حتی آزار فیزیکی‌ هم به او می‌رساند. شخصیت مادر در مامان (با نقش‌آفرینی تحسین‌برانگیز آن دوروال) با تحمل جهنم‌ حی‌وحاضری که فرزندی ناخلف برایش ساخته، مرز‌های رنج‌هایی‌ که یک مادر برای بزرگ کردن فرزندش می‌‌کشد را گسترده‌تر از آن چیزی خواهد کرد که در ذهن داریم.
عجایب و دستاورد‌های دولان در این آخرین فیلمش هنوز تمام نشده. با توجه به آن‌چه دربارة حال‌وهوای فیلم گفته شد احتمالاً این آخرین گزینه‌ای است که به ذهن می‌رسد اما واقعیت دارد: مامان به‌شدت خنده‌دار است. نوعی طنز کلامی صریح و بی‌پرده در این فیلم تنیده شده که مستقیماً از فرهنگ کبکی‌ها (و به‌ویژه مونترالی‌ها) نشأت می‌گیرد. شوخی‌ با نژادپرستی‌ و مهاجران، انگلیسی‌ و فرانسوی حرف زدن شهروندان و حتی شوخی‌‌های جنسی‌، همه در هم‌نشینی با فشار‌های روحی‌ حاکم بر فیلم، در رهیافتی سازنده، هم باعث قوام یافتن رابطة چندوجهی مادر و پسر شده‌اند و هم به تاب آوردن این همه عذاب و وحشت و استرس یاری رسانده‌اند. بددهنی‌ها و فحش‌های آبداری که شخصیت‌های فیلم نثار همدیگر می‌کنند هم‌چون سوپاپی است که جلوی متلاشی شدن روحی تماشاگران را می‌گیرد.  

پیش‌زمینة تاریخی فحش دادن خاص کبکی‌ها هم برای خودش داستان جالبی است. در قرن گذشته و تا پیش از دهة شصت میلادی، کلیسای کاتولیک تمام سیاست‌های کلان ایالت کبک را تحت کنترل گرفته بود و این رویکرد مخرب تک‌حزبی و مستبدانه، بنیان‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایالت نوپای کبک را به شکلی منفی تحت‌الشعاع قرار داده بود؛ تا جایی که به آن سال‌ها «دوران سیاه» لقب داده‌اند. کبکی‌ها هم که مدت مدیدی بوده از ترک‌تازی کلیسا به تنگ آمده بودند، برای نشان دادن مخالفت و حتی نفرت‌شان، به شکلی ظاهراً خودجوش، از کلمات مربوط به کلیسا برای فحش دادن استفاده ‌کرده‌اند. این اعتراض فرهنگی هم‌گام با جنبش کبکی‌ها برای مقابله با قدرت بی‌حدوحصر کلیسا در اواسط دهة شصت به بار نشست و بعدها «انقلاب بی‌صدای کبک» نام گرفت. با قطع دست کلیسا از ذخایر مالی، مبالغ هنگفتی به تحصیلات عمومی و رفاه همگانی اختصاص داده شد و اقتصاد و سیاست کبک زیر و رو شد. اما جالب این‌جاست که حتی پس از کوتاه شدن دست افراطی‌ها از مناصب دولتی، کبکی‌ها هم‌چنان از کلمه‌هایی مثل جام مقدس، جعبة مقدس و حتی نام خود حضرت مسیح برای فحش دادن استفاده می‌کنند. در واقع فحش‌های کبکی در زبان معمولی فرانسوی کلماتی احترام‌برانگیز و مثبت هستند! البته با گذشت زمان و برطرف شدن سرمنشأ شکل‌گیری این فحش‌های مؤدبانه، چندتا از آن‌ها خودبه‌خود از دایرة لغات کبکی‌ها خارج شده‌اند و پیش‌بینی می‌شود تا چند دهه بعد ته‌مانده‌های فحش‌های کلیسایی هم فراموش بشوند. از نشانه‌های این موضوع هم این است که تین‌ایجرهای کبکی این فحش‌های باقی‌مانده ویژه را با فحش‌های انگلیسی ترکیب می‌کنند تا منظورشان را بهتر و راحت‌تر برسانند! اعتراف می‌کنم توانایی‌ام در درک زبان فرانسه (آن هم با لهجة متفاوت کبکی) به آن حد نرسیده که بتوانم در اولین دیدار همة شوخی‌‌های گه‌گاه رگباری مامان را متوجه بشوم - به‌ویژه این‌که همان طور که ذکرش رفت، بدوبی‌راه گفتن کبکی‌ها از بیخ و بن با فرانسوی‌ها فرق دارد. اما صدای خنده‌های بلند و ممتد تماشاگرانی که سالن نمایش را پر کرده بودند، آشکارا نشان می‌داد که شوخی‌‌های فیلم کار می‌کنند. و چه بهانه‌ای بهتر از درک کردن تک‌تک این شوخی‌های پرشمار برای تماشای دوباره و دوبارة فیلمی که به بیش از یک بار تماشا می‌‌ارزد؟
امتیاز من: 7 از 10


No comments:

Post a Comment