Monday, January 9, 2017

ریویویی بر فیلم لوسی ساخته لوک بسون

 Lucy لوسی

درخت تو گر بار دانش بگیرد...
حتماً با آن مایة مشهور و جاودانة هیچکاکی آشنا هستید که طی آن فردی عادی که سرش به کارهای عادی و روزمرة خودش گرم است، ناگهان در گردابی از حوادث ناخواسته و ناگوار گیر می‌کند و زندگی معمولی‌اش دچار اختلال می‌شود. او در نهایت مجبور می‌شود برای خلاص شدن از تنگنایی که در آن گرفتار آمده به کارهایی دست بزند که تا پیش از آن حتی به آن‌ها فکر هم نمی‌کرده. تا جایی که نگارنده به خاطر می‌آورد، در هیچ فیلمی به اندازة لوسی، تفاوت‌های پیش‌آمده در زندگی آن آدم عادی که در کوران حوادث درمی‌غلطد، به این شدت و غلظت نبوده و آن مایة هیچکاکی معروف تا بدین پایه اوج نگرفته است. لوک بسون که پس از سال‌ها با یک فیلم خوب و قابل‌دفاع بازگشته، جاه‌طلبانه فیلمی ساخته که تفاوت چشم‌گیر ابتدا و انتهایش شگفت‌انگیز است. لوسی هم‌چون فیلم‌های اکشن درجة دو شروع می‌شود، هم‌چون فیلم‌های ابرقهرمانی خوب اوج می‌گیرد و با کندوکاو در رازهای کلان هستی پایان می‌گیرد. شروع فیلم یادآور انبوه اکشن‌های ریزودرشت آسیایی و پایانش یادآور درخت زندگی ترنس مالیک (2011) است؛ البته بدون ذره‌ای از تفرعن و کسالت‌باری آزاردهندة آن فیلم. این میزان تغییرهای شگرف و این حد بلندپروازی می‌تواند به‌آسانی باعث به حضیض رفتن یک فیلم و تبدیل شدنش به کمدی ناخواسته شود. اما بسون با تمهیدهای هوشمندانه‌ای که به کار بسته از این خطر بزرگ رسته و توانسته با کمی اغماض، تغییر لحن‌های فراوان فیلمش را کنترل کند.
اولین تمهید مناسب بسون وارد کردن طنزی به‌اندازه و آگاهانه در سراسر فیلم است. البته جاهایی هم غلطت این طنز کمی زیاد می‌شود و به‌اصطلاح توی ذوق می‌زند (مثل شوخی‌های گاهی تکراری که از تضاد قدرت‌های فراطبیعی لوسی و انسان‌های عادی به وجود می‌آید)، اما در مجموع بسون توانسته از این شوخی‌ها به نفع نزدیک کردن قصة سراسر تخیلی‌اش به باورهای تماشاگران استفاده کند. تمهید دوم بنیان‌های دراماتیک قدرتمندی است که بسون، در مقام فیلم‌نامه‌نویس، برای فیلم ابرقهرمانی و علمی‌خیالی متفاوتش به کار برده. پیرنگ تروتازه و ای‌بسا یگانة فیلم به فیلم‌ساز این اجازه را داده که دامنه‌های خیال‌پردازی‌اش را تا هر کجا که می‌خواهد بگسترد و تماشاگران را هم با خودش ببرد. این پیش‌فرض اولیة ای‌بسا غلط که انسان‌های روی کرة زمین از درصد بسیار اندکی از توان بالقوة مغزشان استفاده می‌کنند، به بسون اجازه داده تا پله‌پله قدرتی به ابرقهرمانش اعطا کند که به معنای واقعی کلمه «بی‌کران» است. این نیروی بی‌پایان باعث شده از جایی به بعد دیگر حتی نشود یک لحظة بعد لوسی را هم حدس زد و این برای فیلمی که آگاهانه در صدد بالا بردن آدرنالین خون مخاطبانش است، امتیاز بزرگی به حساب می‌آید. جالب این‌جاست که این قدرت بی‌انتها نه از راه جهش ژنتیکی یا نیروهای ماورایی، که از راه دانش به کف می‌آید. لوسی که به خاطر فعالیت غیرطبیعی و زیاد مغزش ناگهان با حجم عظیمی از دانش و اطلاعات مواجه می‌شود، از مسیر همین خرد نامعمول است که چرخ نیلوفری را به زیر می‌آورد. و این تفاوت عمدة لوسی با دیگر هم‌قطاران و هم‌جنسانش و مایة مزیت آن بر دیگر فیلم‌های ابرقهرمانی مشابه است که معمولاً منطق و شعوری در قصه و اجرای‌شان دیده نمی‌شود.

خوش‌بختانه شعوری که موتور اصلی قصه را به راه می‌اندازد، بر سراسر درام و فیلم هم سایه گسترده است. بسون هرگز فراموش نکرده که هم‌پای ضرباهنگ نفس‌گیر و سریعی که با استفاده از کپشن‌هایی کارآمد در فیلمش مؤکد کرده، از آن‌چه درون ابرقهرمانش می‌گذرد هم غفلت نکند. یکی از جنبه‌های جالب شخصیت‌پردازی لوسی که در شکل فعلی به شکلی تمام‌وکمال به فعلیت درنیامده و فیلم‌ساز در آن عمیق نشده، این است که او هرچه باشعورتر و عالم‌تر می‌شود، از عاطفه و انسانیت تهی می‌شود. عبور زودهنگام بسون از این تنگنای کم‌تر دیده‌شده، افسوس بزرگی است که پس از به پایان رسیدن لوسی به جای می‌ماند؛ افسوس برای این‌که چرا فیلمی با این میزان جذابیت و با این ضرباهنگ عالی، آن قدر بزرگ نیست که هم‌شأن ایده‌های داستانی درجة یکش باشد و چرا بسون منزلت و ماندگاری فیلمش را فدای ضرباهنگ بی‌وقفه و البته فوق‌العاده مفرح آن کرده است.
یکی دیگر از کلیدی‌ترین مؤلفه‌های موفقیت لوسی، کستینگ (انتخاب بازیگران) درستش است. از اسکارلت جوهانسن که نقش دشوار اصلی را قدرتمندانه ایفا کرده و شکنندگی و نیرومندی هم‌زمان را در نقش‌آفرینی‌اش جاری کرده تا مین-سیک چوی (همان بازیگر اصلی شاهکار پارک چان-ووک هم‌کلاسی قدیمی) که بدون آن‌که انگلیسی حرف بزند و بدون آن‌که زحمت زیادی به خودش بدهد، یک شر مسلم و مجسم را به تصویر کشیده است. مورگان فریمن هم هست که برای انتقال فشردة داده‌های علمی و پیش‌فرض‌های دراماتیک متعدد داستان در کم‌ترین زمان ممکن، بهترین گزینه است. فریمن به همان شکل معمولی که همیشه هست آن قدر دانایی و حکمت در نوع حرف زدن و حرکاتش هست که برای آن‌که در نقش یک استاد دانشگاه پذیرفتنی باشد، لازم نیست کار ویژه‌ای انجام بدهد. اصولاً اقتضاهای دراماتیک فیلم جدید بسون ایجاب می‌کرده که بجز لوسی، باقی نقش‌ها و شخصیت‌ها همان عناصر آشنایی باشند که تماشاگران با آن‌ها خو کرده‌اند. در واقع با این حربه، ‌بسون موفق شده به‌سرعت شاکله‌های اصلی درام فیلمش را بنا کند، در زمانی اندک از بدیهیات عبور کند و در نهایت به هستة اصلی و نامتعارف جهان فیلمش برسد.

لوسی یک عیش مدام است. از لحظة اول تا به آخر ساخته شده برای درنوردیدن مرزهای لذت و کشف محدوده‌های تازه‌ و نامنتظری از عشق‌بازی با جنبه‌های گه‌گاه سراپا متضاد خود «سینما». بسون با گشاده‌دستی فیلم را پر کرده از هیجان، کمدی، احساس و اکشن. او گاهی به فیلم‌های قبلی خودش (از جمله شاهکار فاخرش لئون) ارجاع می‌دهد، گاهی از جلوه‌های ویژه به روشی ازمدافتاده استفاده می‌کند، گاهی یک جملة به‌ظاهر احمقانه در ابتدای فیلمش («چند شب پیش که رفته بودم موزه فهمیدم اولین میمون روی کرة زمین اسمش لوسی بوده») را بازیابی می‌کند و به آفرینش خلقت پیوند می‌زند و گاهی موسیقی حجیم و تعقیب‌وگریز سرسام‌آور با اتومبیل را با هم درمی‌آمیزد؛ اما در همة این احوال، نشانی از خودآگاهی و شعور در لوسی هست که حسابش را از انبوه فیلم‌های ردة بی (یا همان درجة دو) جدا می‌کند. در واقع لوسی فیلمی درجة یک است که با مؤلفه‌های فیلم‌های درجة دو ساخته شده است. تماشای پانزده دقیقة پایانی نفس‌گیر و طوفانی این فیلم بر پردة بزرگ یکی از تجربه‌های فیلم‌بینی فراموش‌ناشدنی نگارنده بود. فیلم جدید بسون معجون لذت‌بخش و درهم‌جوشی است که تعمداً و بی‌پروا برای لذت بردن و کیف کردن ساخته شده؛ لذتی که ورای سرگرمی، مایه‌های پررنگی از اندیشه و کمال‌طلبی در خود دارد.
امتیاز: 7 از 10


No comments:

Post a Comment