دختری که رفت Gone Girl
خشونت خصوصی
آن قاتل روانپریش اما مطمئن هفت
(1995) که با استدلالهایش بنیانهای هستی و انسانیت را به چالش میکشید یادتان
هست؟ آن بازی موش و گربة جذاب و مرموز قاتل زنجیرهای با پلیس در زودیاک (2007)
را چهطور؟ باشگاه مشتزنی (1999) و شورش بیرحمانه و بیامانش در برابر
ساختارهای اجتماعی زندگی غربی برایتان تکاندهنده و فراموشناشدنی بوده؟ فیلم یکپارچه
تنش و تعلیق اتاق وحشت (2002) نفستان را در سینه حبس کرده؟ فریبکاریها و
رودست زدنهای دمبهدم در بازی (1997) برایتان جذاب بوده؟ اگر این طور
است دختری که رفت میتواند یک اتفاق هیجانانگیز و یک تجربة سینمایی لذتبخش
برایتان باشد. دیوید فینچر با فیلم جدیدش انگار مجالی پیدا کرده تا بهترین قسمتهای
فیلمهای پیشینش را گلچین کند، چیزهایی جدید و ویژه بهشان اضافه کند و پس از دو
فیلم ناامیدکنندة شبکة اجتماعی (2010) و دختری با خالکوبی اژدها
(2011) دوباره سر فرم برگردد.
فینچر این بار علیه باورهای رایج
در زندگی زناشویی و مفاهیم بنیادین ازدواج و عشقورزی قیام کرده است. آن قاتل روانپریش
این بار در خانه است و دارد با قربانیاش زیر یک سقف زندگی میکند، آن فریبکاریها
و آن بازی موش و گربة خونین بین یک زوج عاشقپیشه جریان دارد و آن حمله به نظام
اجتماعی و سبک زندگی غربی این بار پایهترین جزء - یعنی خانواده - را هدف گرفته
است. این بار تنش از رابطة غریب و کمتر دیدهشدة زوجی ظاهرالصلاح زاده میشود و
همة اینها در کنار طنز سیاهی که فینچر به کار بسته (و با این شدت در هیچکدام از
فیلمهایش سابقه نداشته)، دختری که رفت را به فیلمی هولناک و در عین حال تفکربرانگیز
تبدیل کرده است. اینجا همه چیز و همه کس در خدمت شکلگیری، بلوغ و اضمحلال یک
رابطة زناشویی مالامال از آزار است. بهراستی، آن طور که در دختری که رفت
میبینیم، کمیت و کیفیت شکنجهای که یک زن و شوهر میتوانند به هم اعمال کنند بسی
وحشتناک و تکاندهنده است. پتانسیل کمنظیری از «عذاب» که در یک رابطة عاشقانه (آن
هم به ایدهآلترین و خواستنیترین شکلش) یافت میشود و فینچر بیرحمانه با فیلم
جدیدش آن را به تصویر کشیده، نمونههای انگشتشماری در سینمای معاصر دارد. شاید در
نگاه اول همسانی فیلمهای خشن و سیاهی همچون هفت، باشگاه مشتزنی و
اتاق وحشت با یک فیلم خانوادهمحور دور از ذهن به نظر برسد، اما فینچر
دقیقاً همان فیلمساز گریزان از قراردادهای تثبیتشده و یاغی است که میتواند به
چنین دستاورد کمنظیری برسد. شدت زخمهای روحی و روانی که هر یک زوجها به آن
دیگری میزند و از آن دیگری دریافت میکند، دستکمی از خشونت فیزیکی تنیده شده در
فیلمهای اولیة فینچر ندارد. دختری که رفت ورای داستان معمایی مستحکمش،
تصویری دستکارینشده از آزارهای بالقوة خفته در بطن هر زندگی زناشویی است.
خوشبختانه این بار فینچر از
خودنماییهای دو فیلم قبلیاش دست برداشته و با نوعی پختگی مثالزدنی به تماشاگرش
اجازه داده تا داستان پرکشش فیلم، که خودبهخود تنشزا و تعلیقآمیز است، را دنبال
کند. همچون همیشه نقشآفرینیهای بازیگران در فیلم او در اوج است. به احتمال
زیاد نقش دشوار و بازی قدرتمندانة رزاموند پایک برای او نامزدی اسکار امسال را به
همراه خواهد داشت اما این کری کْن در نقشی مکمل است که با راحتی کمنظیرش جلوی
دوربین همة صحنههای حضورش را از آن خود کرده است. تیم آهنگساز ترنت رزنور و
اتیکوس راس هم هستند که در سومین همکاری پیاپیشان با فینچر، بهترین کارشان و یکی
از بهترین موسیقی متنهای امسال تا به اینجا را ارائه کردهاند.
فیلمنامة دختری که رفت هم درخشان
است؛ سرشار از دیالوگهای تروتازه و هوشمندانه، گرهافکنیهای پیاپی و درگیرکننده
و ضرباهنگی جذاب و نفسگیر؛ که برای فیلمی دو ساعت و نیمه امتیاز بزرگی به حساب میآید.
در فیلمنامه مرتباً قضاوتهای مخاطب به بازی گرفته میشود و هر گرهی که باز میشود
مقدمهای است برای گرهی بزرگتر و ناگشودنیتر. و از همه بهتر گره آخر و پایانبندی
است که بهترین و خردکنندهترین فرجام ممکن برای این ماراتن عذاب و آزار است. همة
جذابیت فیلم از رابطة پویا و پر از فرازوفرود زوج اصلی نشأت میگیرد و همین عامل دختری
که رفت را در حیطة روایت سینمایی هم به نمونهای مثالزدنی تبدیل کرده است. برخورد
بیواسطه و بدون پیشزمینه با داستان پیچیده و چندلایة این فیلم تجربهای یکه و
فراموشنشدنی است و به همین دلیل پیشنهاد میکنم پیش از تماشای فیلم هیچکدام از
متنهایی را که اوجهای دراماتیک فیلم را لو میدهند نخوانید تا همچون نگارنده
ذرهذره در گرداب مهیبی که خصوصیترین ارزشهای انسانی را هدف گرفته فرو بروید و
از این فیلم درجة یک بیشترین لذت ممکن را ببرید.
امتیاز: 8 از 10
No comments:
Post a Comment