Wednesday, January 4, 2017

ریویویی بر فیلم فاکس کچر ساخته بنت میلر

فاکس کچر Foxcatcher

یک خلأ بزرگ پرنشدنی
فاکس‌کچر یک فیلم بررسی کاراکتر است بدون هیچ گونه بررسی کاراکتر قابل‌توجه. بنت میلر جسورانه از تمام هیجان‌ها و تنش‌های معمول فیلم‌های ورزشی به نفع پرداخت شخصیت‌های فیلمش صرف نظر کرده اما نتوانسته شخصیت‌هایی بپرورد که رفتار و اندیشة نامعمول‌شان راهی به ذهنیت و عواطف تماشاگران پیدا کند. در نتیجه، خلأ عطیمی در بخش اعظم فاکس‌کچر پدید آمده که ناشی از رویکرد اشتباه و الکن فیلم‌ساز در نزدیک شدن به شخصیت‌هاست. پرسش‌های بنیادین و مهمی دربارة هر کدام از شخصیت‌ها حتی پس از پایان فیلم بی‌پاسخ می‌مانند و این برای فیلمی که بر اساس پرداخت شخصیت‌هایش بنا شده یعنی یک شکست مطلق. برای مثال از ابتدای فیلم شاهد نوعی افسردگی و عصبیت درونی در شخصیت مارک شولتز هستیم که به نوعی قرار است موتور پیش‌برندة درام فیلم باشد. در ادامه، این عصبیت به رابطة او و برادرش، دیوید، هم سرایت می‌کند و حتی روی آیندة ورزشی او هم تأثیر می‌گذارد. ولی فیلم‌ساز حتی ذره‌ای اجازه نمی‌دهد تا به دلیل این همه پرخاش‌جویی و ناراحتی پی ببریم. سکانس‌ها و صحنه‌هایی طولانی در فاکس‌کچر هست که میلر روی تنهایی مارک مکث می‌کند و کنش‌ها و واکنش‌های عصبی او را در قاب می‌گیرد. اما چنین تصویرهایی وقتی معنا می‌کنند که ذره‌ای به ذهنیت آشفتة چنین کاراکتر روان‌رنجوری راه پیدا کرده باشیم. متأسفانه تنها تمهید فیلم‌ساز برای رمزگشایی از این حالات عصبی استفاده از دیالوگ‌گویی مستقیم است؛ یعنی جایی که مربی جدید او جان دوپان به او می‌گوید که باید از زیر سایة سنگین برادر بزرگ‌ترش خارج شود. واقعاً فقط همین. ناگفته پیداست که چنین روشی برای جا انداختن آن همه فشارهای روحی و روانی، چه‌قدر ناکافی و ارزان است.
در زمینة نقاط عطف همان درام بی‌کشش هم مشکلات زیادی در فاکس‌کچر دیده می‌شود. مهم‌ترین نقطة عطف دراماتیک فیلم جایی است که رابطة صمیمی و سازندة مارک و مربی‌اش تغییر فاز می‌دهد و به رابطه‌ای سرشار از خشم و نفرت تبدیل می‌شود. برای چنین نقطة کلیدی مهمی، تنها با چند دیالوگ ساده بین دوپان و مادرش دربارة ناراحتی مادر از ذلیل شدن فرزندش روی تشک کشتی، بسترسازی می‌شود. این‌جا احتمالاً نقطه‌ای است که ارتباط تماشاگران صبور هم با فیلم به طور کامل قطع خواهد شد. البته نمی‌توان منکر شد که جهت‌گیری کلی فیلم قرار است در جهت همین عدم تناسب کنش‌های انسان‌ها و نتایجی که از آن کنش‌ها عایدشان می‌شود باشد اما حتی در چنین دنیای بی‌رحم و ناهنجاری هم، این نقطة مهم پرداخت‌نشده و ساده‌انگارانه به نظر می‌رسد. به جایش می‌شود در همین زمینه به سرنوشت دیوید اشاره کرد که متناسب با دنیای فیلم پرداختی درخور دارد. بازی عالی مارک رافلو جایی که جلوی دوربین می‌نشیند و مجبورش می‌کنند به کسی که لیاقتش را ندارد اظهار ارادت کند، کلید درک رابطة بیمارگونة جان دوپان و اوست.

در مجموع، بنت میلر با تکیه بر نقش‌آفرینی‌های نامتعارف و جسورانة سه بازیگر اصلی‌اش غافل‌گیرکننده‌تر از همه‌ چنینگ تیتم که بی‌پروا خود را وقف نقشش کرده و دیگر کوچک‌ترین نشانی از بازیگر محبوب فیلم‌های تین‌ایجری ندارد می‌خواسته با فاکس‌کچر نقد تندی به رؤیای آمریکایی و مفهوم «میهن‌پرستی» به معنای آمریکایی‌اش وارد کند. اما آن خلأ پرنشدنی که در ابتدای این نوشته ذکرش رفت، بزرگ‌تر و حجیم‌تر از آن است که این ایدة خوب و قابل‌بحث بتواند از لابه‌لای آن عرض اندام کند. وقتی برای دنبال کردن یک فیلم بهانه‌ای جز شخصیت‌هایش نداریم و آن شخصیت‌ها آن قدر پرداخت نشده‌اند که دنبال کردن کنش‌ها و واکنش‌های‌شان جذابیتی داشته باشد، نتیجه‌اش می‌شود کسالت، خمیازه و شاید هم خوابی عمیق.
امتیاز: 3 از 10 

No comments:

Post a Comment