Tuesday, January 17, 2017

ریویویی بر فیلم بلک هت ساخته مایکل مان

بلک هت Blackhat

مانِ شیفته
متأسفانه فیلم آخر مایکل مان فیلم بدی است؛ آن قدر بد که هم در گیشه‌ها شکست خورده، هم منتقدها تحویلش نگرفته‌اند و هم سینماروهای حرفه‌ای در فضای مجازی با کامنت‌ها و امتیازهایی ناامیدکننده به استقبالش رفته‌اند. همة این پیش‌زمینه‌های منفی باعث شد که نگارنده با انتظارهایی حداقلی به تماشای فیلم برود اما دریغ از این‌که فیلم قادر به برآوردن همان انتظارهای حداقلی هم نبود.
بزرگ‌ترین مانعی که سر راه بلک‌هت قرار گرفته خودش است چون همه چیز برای شکل گرفتن یک فیلم خوب و حتی عالی آماده است. یک پیرنگ به‌روز و جذاب که از ماجراهای واقعی ویروس منحوس «ساکس» الهام گرفته شده، لوکیشن‌های چشم‌نوازی از شرق دور، یک رابطة عاشقانة دیوانه‌وار و شیدایی و در نهایت فیلم‌سازی که تخصص‌اش نمایش تنهایی‌های آدم‌ها و به ثبت رساندن قاب‌ها و لحظه‌هایی فراموش‌نشدنی است. اما عجبا که این همه ظرفیت چشم‌گیر به دلیل ضعف‌های مفرط فیلم‌نامه و اشتباه‌های خود کارگردان به هدر رفته و در نهایت جز چند تصویر و لحظة زیبا چیزی از بلک‌هت باقی نمی‌ماند. در واقع حملة تندوتیز سینمادوستان به این فیلم بیش از آن‌که به شکلی مطلق به کاستی‌های خود فیلم مربوط باشد، ناظر به خام‌دستی‌هایی است که این همه نکات مثبت بالقوه را برباد داده است. شاید بزرگ‌ترین اشتباه مایکل مان به عنوان کارگردان، دست گرفتن چنین فیلم‌نامة پیش‌پاافتاده و پرایرادی باشد؛ فیلم‌نامه‌ای که دیالوگ‌هایش از فرط بی‌طراوتی و دم‌دستی بودن از دیالوگ‌های تریلرها و اکشن‌های نوعی آمریکایی هم یک‌بارمصرف‌تر هستند. این مشکل اساسی فیلم‌نامه است که برای پروراندن رابطة عاشقانة بنیادی‌اش تمهیدی جز نگاه‌های «معنادار» نیندیشیده است، این مشکل فیلم‌نامه است که از تبیین و هویت‌بخشی به اصلی‌ترین شخصیت‌هایش هم عاجز است؛ تا جایی که وقتی چندتا از آن‌ها جان به جان‌آفرین تسلیم می‌کنند کک کسی هم نمی‌گزد. این نقصان غیرقابل‌بخشش متن است که پیشرفت روایت و نقاط حساس درامش کسالت‌بار و باورنکردنی از کار درآمده است.

شاید با تمام این کاستی‌ها، اگر فیلم‌ساز کارکشتة ما ذکاوت به خرج می‌داد و اضافات آزاردهندة متن را هرس می‌کرد و با تمهیدهای بصری به پرداخت شخصیت‌ها و روابط بین‌شان یاری می‌رساند با فیلم قابل‌قبولی روبه‌رو بودیم. ولی مشکل مضاعف بلک‌هت این‌جاست که کارگردانی مان نه‌تنها به فیلم کمکی نکرده که حتی به اطاله و بی‌روحی‌اش دامن زده است. برای مثال می‌شود به سکانس سوار شدن قهرمان فیلم به هواپیما پس از بیرون آمدن از زندان اشاره کرد. در این‌جا شاهد نماهایی با همراهی کلوزآپ‌ها و اسلوموشن‌های متعدد هستیم از خیره شدن قهرمان و خانم همراهش به دوردست‌ها. لحظه‌ها و نماهایی که ظاهراً حامل معناهایی افزوده هستند که تا انتهای فیلم از آن‌ها رمزگشایی خواهد شد. ولی زهی خیال باطل که نه این نمونه و نمونه‌های دیگری از این دست که در طول فیلم به‌کرات یافت می‌شوند در بهترین حالت چیزی نیستند جز چند ترکیب زیبا از صدا و تصویر که نه در تمامیت اثر معنایی می‌یابند و نه فیلم بدون آن‌ها چیزی کم دارد. انگار فیلم‌ساز چنان شیفتة تصویرهای ذهنی زیبایی که در ذهن داشته بوده که از عناصر مهم و اساسی دیگر به‌کل غفلت کرده است.
گناه نابخشودنی دیگر سازندة فیلمی هم‌چون مخمصه (1995) که سکانس اکشن ابتدایی‌اش را می‌شود در کلاس‌های کارگردانی و تدوین درس داد، اجرای اعصاب‌خردکن و سرسام‌آفرین سکانس‌های اکشن و زدوخورد است. از همان زدوخورد اولیه در کافه که معلوم نیست چه کسی می‌زند و چه کسی می‌خورد و اصلاً جغرافیای آدم‌ها در قاب‌ها مشخص نیست نشانه‌های این اجرای خام‌دستانة سکانس‌های پرتحرک عیان می‌شود اما حتی بدبین‌ترین تماشاگر هم نمی‌تواند پیش‌بینی کند که در ادامه، فیلم‌ساز برای نشان دادن تعقیب‌وگریز آدم‌ها دوربین را با چنان شدتی بلرزاند که به هیستری پهلو بزند و صبوری در تحمل تکان‌های شدید و سرسام‌آور دوربین به سردرد بینجامد. در نهایت هم فیلم‌ساز برای تکمیل ناتوانی‌اش در تنش‌آفرینی و خلق هیجان، به شیوه‌های موسوم به «بووو!» متوسل می‌شود؛ روشی که در فیلم‌های ترسناک نازل مرسوم است و طی آن برای ترساندن تماشاگر به جای تزریق تدریجی ترسی واقعی و دیرپا، در لحظه‌ای که کسی انتظارش را ندارد عاملی ترس‌آفرین یک شوک زودگذر وارد می‌کند؛ درست از جنس همان ترسی که از پریدن ناگهانی یک نفر از پشت دیوار تولید می‌شود. متأسفانه کار مایکل مان هم در بلک‌هت به جایی می‌رسد که برای خلق هیجان به چنین حربة مبتذلی متوسل می‌شود. اعتراف می‌کنم این اولین فیلمی بود که آرزو می‌کردم به جای پردة عریض و سالن سینما روی صفحة کوچک مونیتور تماشا می‌کردم تا چنین سرسامی را تجربه نکنم.
البته با تمام این‌ها بلک‌هت به شکلی تمام‌وکمال از مؤلفه‌های ارزشمند و عموماً بصری آن‌چه به عنوان «سینمای مایکل مان» می‌شناسیم تهی نیست. هنوز هم او یکی معدود کسانی است که می‌تواند سکانس‌های شب را چنین دقیق و چشم‌نواز کارگردانی و نورپردازی کند و هنوز هم یکی از بهترین گزینه‌هایی است که می‌تواند اگزوتیسم جاری در لوکیشن‌های آسیای جنوب شرقی را بر پرده‌ها بیندازد. از نشانه‌های هوشمندی مان است که در صحنه‌ای که شخصیت‌های اصلی دارند وارد خانه‌ای می‌شوند پسرکی که روی دست‌هایش راه می‌رود را بر پیش‌زمینة تصویر می‌نشاند تا ناسازه بودن این آدم‌ها در بطن محیطی که سراپا با آن غریبه هستند را مؤکد کند. یا در جایی دیگر نبرد نهایی قهرمان و قطب منفی قصه را به دل همان عناصر اگزوتیک می‌کشاند تا تصویرهایی زیباتر را در قاب‌هایش ثبت کند. ولی متأسفانه حجم این ظرافت‌ها و نشانه‌های بصری در قیاس با اضافات و کاستی‌های فیلم به شکل ناراحت‌کننده‌ای اندک است.

وقتی شیمی رابطة اصلی قصه یعنی نیک و چن لین ناکارآمد است زیباترین تصویرها و شنیدنی‌ترین موسیقی‌ها هم نمی‌توانند فیلم را نجات بدهند. بازی‌های بد و ماشینی بازیگران (حتی وایولا دیویس کاربلد) به فضای مصنوعی و غیرقابل‌باور فیلم لطمه‌ای دوچندان زده است. به‌ویژه آن‌که در طول فیلم شاهد کلوزآپ‌هایی هستیم که تعدادشان بسیار بیش‌تر از حد معمولی است و به این ترتیب ناتوانی بازیگران بیش‌تر آشکار می‌شود و بیش‌تر آزار می‌رساند. این مورد دربارة قطب منفی قصه یعنی هکر مرموزی که همة دنیا به دنبالش هستند امتیازهای منفی بیش‌تری به فیلم تحمیل می‌کند. تا زمانی که هویت و چهرة سرمنشأ تمام بدی‌ها در دنیای فیلم آشکار نشده هیبتی مرموز، خشن و باهوش از او ساخته می‌شود که با نمایش اولین نماهای چهرة او برباد می‌رود. انتخاب بازیگر این نقش، طراحی چهره و لباس و نقش‌آفرینی او فرسنگ‌ها با آن‌چه در طول فیلم از او ساخته می‌شود متفاوت است و باعث سرخوردگی. هرچه قهرمان فیلم زیرک، فداکار و قدرتمند به تصویر کشیده می‌شود، هماوردش شلخته، معمولی و کم‌هوش می‌نماید. به همین دلیل است که در فقدان یک قطب منفی قدرتمند، کنش‌های قهرمانانة نیک هم به بار نمی‌نشینند و هم‌دلی برنمی‌انگیزند. به‌ویژه آن‌که رابطة عاطفی قهرمان از جان‌گذشتة ما بیش از آن‌که به عشق شبیه باشد به رفاقت شبیه است.

همان طور که در ابتدای این نوشته هم آمد، کارنامة فیلم‌سازی مایکل مان بزرگ‌ترین دشمن فیلم جدیدش است. اگر با انتظار فیلمی از او به تماشای بلک‌هت بنشینید به احتمال زیاد سرخوردگی، اندوه و حتی عصبیت فزاینده‌ای نصیب‌تان خواهد شد اما اگر به عنوان یک تریلر ناشناس با آن مواجه شوید، شاید بسیار کم‌تر از این حرف‌ها سرخورده و اندوه‌گین و عصبی بشوید. اما به هر حال نتیجة تماشای بلک‌هت، کم یا زیاد، همین‌هاست: ناامیدی، سرخوردگی و کسالت.
امتیاز: 4 از 10   

No comments:

Post a Comment