Monday, January 2, 2017

ریویویی بر فیلم متعادل کننده ساخته آنتوان فوکوآ

متعادل کننده The Equalizer

آیین قهرورزی
متعادل‌کننده با جمله‌ای درخشان از مارک توآین آغاز می‌شود، شالوده‌های درام و شخصیت‌پردازی‌اش را با کمک پیرمرد و دریای ارنست همینگ‌وی بنا می‌کند و با مرد نامریی هربرت جرج ولز به پایان می‌رسد. آن‌چه بین این نقاط کلیدی را پر می‌کند، اکشنی با فرمی نظرگیر و تنشی نفس‌گیر است. شاید مهم‌ترین دستاورد آنتوان فوکوآ در متعادل‌کننده، درآمیختن دور از ذهن چنین مصالح سینمایی و داستانی به‌ظاهر بی‌ربطی باشد. فوکوآ چه در فیلم‌های خوبش مثل تیرانداز (2007) و روز تمرین (2001) و چه در فیلم‌هایش بدش مثل المپ سقوط کرده (2012) نشان داده که سبک خاص و جذابی برای به تصویر کشیدن خشونت و تنش ذاتی آمیخته با آن بر پرده دارد اما این بار و در فیلم جدیدش با ستایشی تمام‌عیار از یک نوع خشونت مقدس روبه‌روییم؛ تجلیلی از یک فرشتة عدالت و انتقام که در برابر ستم‌دیدگان بی‌نهایت رئوف و نرم‌خو و در برابر جفاکاران بی‌رحم و بی‌بخشش است. متعادل‌کننده سراپا یک فیلم آیینی است و قطب‌بندی‌های کلاسیک خیر و شر را آگاهانه به کار می‌گیرد و تشدیدشان می‌کند تا فرصتی برای جولان دادن یک قهرمان/ ابرقهرمان و غرقه به خون شدن او در راه عدالت فراهم شود.
متعادل‌کننده در مرز کم‌تر دیده‌شده و ظریفی از یک فیلم قهرمانی/ ابرقهرمانی می‌گذرد. مک‌کال که دنزل واشنگتن در یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌های کارنامة طولانی بازیگری‌اش به او جان بخشیده نه قدرتی فراطبیعی دارد که او را از انسان‌های عادی جدا کند، نه هم‌چون بتمن به ابزار و ادوات فوق پیشرفته و استثنایی دسترسی دارد و نه هم‌چون تقریباً همة ابرقهرمان‌ها، محبوب و معشوقی در زندگی‌اش داشته یا دارد که نیروی محرک او برای کنش‌های قهرمانانه‌اش باشد. بلکه برعکس، همیشه با دست خالی به آوردگاه می‌رود، یک زندگی تنها و تهی را می‌گذراند و به عنوان یک کارگر معمولی در یک فروشگاه زنجیره‌ای بزرگ کار می‌کند. اما از سویی دیگر، روش نزدیک شدن فیلم‌ساز به شخصیت اصلی‌اش چنان ستایش‌آمیز و فراانسانی‌ است که خصیصه‌های یک ابرقهرمان هم از مک‌کال استنباط می‌شود. اسلوموشن‌ها و سوپراسلوموشن‌های چشم‌نواز از کنش‌های مک‌کال (که زیبایی‌شان بر پرده دوچندان می‌شود)، نحوة بررسی او از شرایط درگیری‌های مختلف پیش از آغاز شدن‌شان، آشیانة امنی که در نقطه‌ای دورافتاده برایش تدارک دیده شده و عملاً معادل مخفی‌گاه‌های بتمن و سوپرمن است و به‌ویژه کشمکش درونی مک‌کال دربارة مسئولیت بزرگی که به عنوان انسانی با مهارت‌های ویژه دارد، همه و همه از مؤلفه‌های مشهور فیلم‌های ابرقهرمانی‌اند. از سویی دیگر، فوکوآ از همان اولین نمای عالی فیلمش، که در پنی طولانی از شهر شروع می‌شود و به تنهایی مک‌کال می‌رسد، در قاب‌بندی‌ها و میزانسن‌ها به شخصیت اصلی‌اش وزن می‌دهد. به شکلی غافل‌گیرکننده، طی حدود یک ساعت اول متعادل‌کننده، با فیلمی طرفیم که ریتمی کند و باطمأنینه دارد و سر صبر تلاش می‌کند تا وجوه مختلف و روابط محدود شخصیت اصلی‌اش را بسازد و تبیین‌شان کند. این ظرافت کارگردانی فوکوآ و موسیقی متن درجة یک فیلم (به‌ویژه ترانة «انتقام» با صدای زک هِمزی و با ترجیع‌بند عالی «پیش از آن‌که در تنهایی بمیرم» که روی سکانس درگیری نهایی در انبار به گوش می‌رسد) است که اجازه نمی‌دهد حتی برای یک لحظه، ملال و کسالت بر این نیمة کم‌تحرک حاکم شود. کلوزآپ‌های فکرشده همراه با تصویرهای نیمه‌تاریک از شهر با غلبة رنگ‌های تیره و نماهایی که از محیط شروع می‌شوند و به آدم‌ها ختم می‌شوند و فیلم‌بردار زبردستی هم‌چون مائورو فیوره آن‌ها را ضبط و ثبت کرده، در مجموع باعث شده‌اند نیمة اول متعادل‌کننده به شکلی غافل‌گیرکننده جذاب و کم‌نقص از کار دربیاید.

با بالا گرفتن آشکار تنش و تحرک در نیمة دوم، که برآیند طبیعی درام و موسم تقابل تمام‌قد خیر و شر است، شاهد افول فاحش و محسوسی نیستیم اما به هر حال این را هم نمی‌شود انکار کرد که تعداد قربانیان فرشتة عدالت آن قدر زیاد می‌شود و آن قدر زمان زیادی به درگیری قهرمان/ ابرقهرمان با بدکاران اختصاص می‌یابد که حسی از تکرار و درجا زدن روایت به وجود می‌آید. با این‌که فوکوآ برای تک‌تک خون‌ریزی‌ها و برای یک به یک بی‌جان شدن‌ها برنامه داشته به طوری که نمی‌توانید دو نوع کشته شدن در این فیلم پیدا کنید که مشابه هم طراحی و اجرا شده باشند - باز هم انگار بهتر بود نیمة دوم متعادل‌کننده حدود ده دقیقه کوتاه‌تر باشد. با این همه در همین نیمه است که شاهد یک ضیافت شام در رستورانی مجلل هستیم که در اوج آرامش ظاهری، دشوارترین مصاف قهرمان/ ابرقهرمان عدالت‌جوی فیلم را در خود دارد؛ جایی که رخ به رخ شیطان، چشم در چشمش می‌دوزد و برای آخرین بار با او اتمام حجت می‌کند. اگر آن سکانس فراموش‌ناشدنی کافه در مخمصه (مایکل مان، 1995) میعادگاه نزدیک شدن و حتی یکی شدن خیر و شر بود، این‌جا و در سکانس رستوران، فاصلة فرشته و شیطان به دورترین و عظیم‌ترین حد خود می‌رسد و هر دو قطب ماجرا مجالی می‌یابند تا برای آخرین بار و پیش از رویارویی نهایی، به ثبات ارادة هماوردشان حمله کنند و به آن آسیب برسانند.

در فیلم جدید فوکوآ آدم‌های زیادی کشته می‌شوند و خون زیادی به پا می‌شود اما هرگز هم‌چون اکشن‌های نازل سینمای آمریکا، جان انسان‌ها بی‌قدر و قیمت نیست. با آن‌که مک‌کال در راه دفاع از مظلومان، بی‌شفقت می‌تازد و می‌کشد اما همواره به آن‌ها شانسی برای زنده ماندن می‌دهد و همواره از کشتن‌شان به تنگ می‌آید. این پختگی ناشی از سال‌ها فیلم‌سازی آنتوان فوکوآ است که باعث شده بتواند در فیلم جدیدش چنین هم‌نشینی دشوار و نادری از نفرت و ستایش هم‌زمان نسبت به مقولة «خشونت» به دست دهد. این عنصر کمیاب است که حساب متعادل‌کننده را از انبوه فیلم‌های بی‌ارزش قهرمانی و ابرقهرمانی آمریکایی جدا می‌کند؛ تا جایی که با وجود سابقة اسف‌بار هالیوود در دنباله‌سازی‌ها، دل‌تان می‌خواهد به دلیل وجود یک گروه حرفه‌ای و کاربلد در پشت و جلوی دوربین، این داستان پرمایه دنباله‌هایی هم داشته باشد؛ همان طور که منبع اقتباس اصلی‌اش هم یک سریال تلویزیونی با همین عنوان است.

امتیاز: 7 از 10     ‌ 

No comments:

Post a Comment