Saturday, December 31, 2016

ریویویی بر فیلم جان ویک ساخته چاد استاهلسکی و دیوید لیچ

جان ویک John Wick

لذتی که در انتقام هست...
اکشن‌دوستان راستین و کهنه‌کار بشتابند که فیلمی بر پرده‌ها آمده که میراث‌دار خلف دوران طلایی اکشن در دهة هفتاد و هشتاد است. جان ویک یک اکشن خالص است؛ بدون هر گونه آرایه یا پیرایة اضافی؛ از آن فیلم‌هایی که اسلافش دهه‌ها آرنولد شوارتزنگر، سیلوستر استالون، چاک نوریس و حتی چارلز برانسن را در اوج محبوبیت نگه داشته بودند. سازندگان جان ویک (که کارنامة پروپیمانی در زمینة بدل‌کاری دارند و این اولین فیلم‌شان در مقام کارگردان است) با تک‌تک نماها و سکانس‌ها، ژانری که در آن فیلم ساخته‌اند را ستوده‌اند. این فیلم از نظر ساختار، قاب‌بندی، فرم و محتوا (اگر قائل به جدایی‌شان از هم باشیم) و خط داستانی، بزرگداشت کلاسیک‌هایی مثل اولین خون (تد کوچف، 1982)، کماندو (مارک ال. لستر، 1985) و آرزوی مرگ (مایکل وینر، 1974) است. همه چیز این فیلم فقط و فقط در مسیر یک هدف تعریف شده: آفرینش قاب‌ها و لحظه‌هایی که طی آن‌ها قهرمانی زخم‌خورده، با همراهی موسیقی گوش‌نواز راک، حق همة آدم‌هایی که به او زخم زده‌اند را کف دست‌شان بگذارد. این فیلمی است که بی‌اهمیت‌ترین عنصرش، پیرنگ و خط داستانی است. در واقع، داستان همین بود که خواندید. عده‌ای در حق یک آدم که سابقاً به‌خوبی در زمینة آدم‌کشی آموزش دیده نامردی می‌کنند و او می‌رود و پدر همه‌شان را درمی‌آورد. حتی اصلاً مهم نیست که او در نهایت می‌میرد یا نه. فرآیند این انتقام‌جویی و کیفیتش است که اهمیت دارد نه سرانجامش. به همین دلیل است که سازندگان فیلم آگاهانه هر عنصری که ممکن بوده تخطی و انحرافی از این خط اصلی به وجود بیاورد را حذف کرده‌اند؛ نه شخصیت‌پردازی به معنای متعارف در کار است، نه هیچ گونه تنگنای ذهنی یا اخلاقی و نه حتی محض رضای خدا یک نفر پلیس توی شهر به آن درندشتی پیدا می‌شود. دربارة شخصیت اصلی همین قدر که بدانیم زنش و سگش را خیلی دوست داشته کافی است. او باید قهرمانی باشد که بدون لحظه‌ای تردید در حالی که به قربانی بی‌مرامش چسبیده توی صورتش شلیک کند و آب توی دلش تکان نخورد. او باید آن قدر کاریزما (جذابیت ذاتی) و اعتمادبه‌نفس داشته باشد که در دشوارترین موقعیت‌ها هم مطمئن باشیم که می‌تواند هر طور شده خودش را از مهلکه نجات بدهد؛ و کیانو ریوز با درک درستی که از این نقش داشته بهترین گزینه برای این قهرمان یکه‌تاز و همه‌فن‌حریف بوده. این بهترین حضور سینمایی ریوز پس از سه‌گانة ماتریس (اندی و لانا واچاوسکی) است. او که جایی در فیلم فریاد می‌زند «آره من برگشتم» می‌تواند امیدوار باشد که با جان ویک دوران حرفه‌ای موفقیت‌آمیزش را دوباره از سر بگیرد. خودآگاهی دل‌پذیر سازندگان فیلم تا ‌جایی پیش می‌رود که هر وقت ماجراها کمی به سوی جدی شدن پیش می‌رود، طنز و شوخی را وارد قضیه می‌کنند، از کپشن‌های گل‌درشت با فونت‌های فانتزی استفاده می‌کنند و حتی گه‌گاه فیلمی که خودشان ساخته‌اند را هم دست می‌اندازند. مرزهای این سلف-پارودی تا جایی پیش رفته که نام خانوادگی شخصیت اصلی را هم «Wick» انتخاب کرده‌اند که تلفظش با «Weak» به معنای «ضعیف» یکسان است. در واقع جان ویک از این منظر یک فیلم بسیار خنده‌دار هم هست.

اما شاید مهم‌تر از همة این‌ها اجرای کلاسیک سکانس‌های پرشمار اکشن و زدوخورد باشد. همان طور که پیرنگ فیلم سرراست و فاقد پیچیدگی‌های متعارف سینمای معاصر است، اجرای درگیری‌ها هم دقیقاً از همان الگوهای اکشن‌های دهة هفتاد و هشتاد پیروی می‌کند؛ یعنی دیگر نه کامپیوتری در کار است و نه جلوه‌های ویژه؛ نه تدوین سریع با کات‌های زیاد و سرسام‌‌آور و نه نماهایی که عمرشان کم‌تر از یک ثانیه است. در جان ویک می‌توانید از 10 ثانیه طول کشیدن یک نمای بزن‌بزن لذت ببرید و به‌راحتی جغرافیای آدم‌ها در درگیری‌ها و تیراندازی‌ها را دنبال کنید. کارکشتگی سازندگان فیلم و بازیگرانش است که به آن‌ها این امکان را می‌دهد که بدون استفاده از جلوه‌های ویژه یا هر چیز مصنوعی دیگر، و به روشی سنتی، صحنه‌ها و لحظه‌های مؤثری از انفجار و تیراندازی، زدوخورد فیزیکی و تعقیب‌وگریز با اتومبیل خلق کنند. مطمئناً کیانو ریوز علاوه بر کونگ‌فو (که به خاطر ماتریس تا مرحلة استادی یادش گرفت) در این‌جا جودو هم فرا گرفته که با این مهارت دشمنانش را بر زمین می‌کوبد و ناکار می‌کند.    
از نظر مختصات ژانری، می‌توان نشانه‌های یک وسترن کلاسیک را هم در جان ویک جست. البته وسترنی که قهرمانش جوانمردی و اخلاق‌گرایی آشنای یک وسترنر را ندارد. اما به جایش رفاقت سرش می‌شود و به خاطر یار غارش تا پای مرگ می‌رود؛ از اتومبیلش هم‌چون یک اسب آهنی برای سواری و حتی مبارزه و تیراندازی استفاده می‌کند (که این نشانه‌ها در سکانس درگیری با اتومبیل در انتهای فیلم بسیار پررنگ می‌شوند)؛ همیشه به سرووضعش می‌رسد و با شیک‌ترین حالت ممکن به کارزار می‌رود و شاید مهم تر از همه، در راه اجرای عدالت (البته به آن معنی که در ذهن خودش دارد و در تمامیت فیلم، تنها همین است که اهمیت دارد) از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کند و ذره‌ای تردید به دل راه نمی‌دهد.

مهم‌ترین ایرادی که می‌شود به جان ویک وارد کرد این است که تماشاگران از نظر احساسی نمی‌توانند به شکلی ایده‌آل با شخصیت اصلی هم‌ذات‌پنداری کنند و در احساساتش شریک شوند. البته همان طور که گفته شد این انتخاب آگاهانة سازندگان است که با اطلاعات شخصیتی حداقلی فیلم را پیش ببرند اما نمی‌شود این مسأله را نادیده گرفت که اگر تمهیدی می‌اندیشیدند که این هر دو را با هم داشته باشند، با فیلمی بسیار بهتر روبه‌رو بودیم (نمونه‌اش قسمت اول ربوده‌شده ساختة پیر مورل). با تمام این اوصاف، جان ویک فیلمی برای همة‌ سلیقه‌ها و مخاطبان نیست. مسلماً بهتر است آن‌هایی که به خون و خون‌ریزی و آدم‌کشی حساسند از این فیلم فاصله بگیرند. اما دوست‌داران اکشن، خودشان را  برای ضیافت تمام‌عیار و آیینی آماده کنند. جان ویک از همان ابتدا قرار نبوده یک «فیلم بزرگ» باشد و هرگز هم نخواهد بود؛ سازندگانش با لحظه‌ به لحظة فیلم‌شان فریاد می‌زنند که چنین قصدی نداشته‌اند اما مهم این است که در ژانر اکشن، یکی از بهترین‌های چند سال اخیر را بر پرده‌ها آورده‌اند.
امتیاز: 6 از 10


حاشیه: ظاهراً این جناب مایکل نیکوییست که نقش منفی اصلی جان ویک را بازی کرده برای سینمادوستان آمریکای شمالی حکم رضا عطاران یا امین حیایی را در سینمای خودمان دارد. از اولین لحظه‌ای که چهرة او در فیلم پدیدار ‌شد تماشاگران سالنی که یک صندلی خالی هم تویش پیدا نمی‌شد، یک‌صدا به او می‌خندیدند. درست است که خود فیلم و شخصیت نمایشی او لحظه‌های خنده‌دار کم نداشتند، اما ایشان هر جا هم که جدی بود و عصبانی، باز همه به او می‌خندیدند. من و دوست همراهم که هرچه فکر کردیم دلیل این خنده‌ها را متوجه نشدیم. مطابق با سایت آی‌ام‌دی‌بی، در کارنامة هنری آقای نیکوییست هم نقش کمدی زیادی پیدا نمی‌شود. نمی‌دانم؛ شاید بعدها وقتی کاملاً در این فرهنگ جدید حل شدم، به پاسخ این پرسش برسم. 

No comments:

Post a Comment