Monday, December 19, 2016

گشت و گذاری در دنیای انیمیشن های هایائو میازاکی


بياييد خيلي جدي درباره كودكي حرف بزنيم
با هر متر و معياري هايائو ميازاكي يك فيلم‌ساز مولف است. جزييات فرمي و ساختاري در انيميشن‌‌هاي او بيداد مي‌كند و بدون لحظه‌اي درنگ يا عذاب وجدان! مي‌شود آثار او را «فيلم» ناميد. او از همان نخستين فيلم بلندش تا همين آخري كه «باد برمی خیزد» باشد، سبك جديدي وارد دنياي انيميشن كرده و مي‌توان گفت زير و روي‌اش كرده. او به داستان‌پردازي و شخصيت‌ها بي‌نهايت اهميت مي‌دهد و هيچ چيز را فداي اين دو موضوع نمي‌كند. علاوه بر اين‌ها، همان طور كه در يكي از مصاحبه‌هايش گفته، بيش‌تر مايل است تا حرف‌هاي مهم و بزرگ‌سالانه به بچه‌ها بزند و اين مساله را در تمام فيلم‌هايش رعايت كرده. به همين دليل است كه فيلم‌هاي او را بزرگ‌سالان بيش‌تر مي‌پسندند تا كودكان؛ و به همين دليل است كه فيلم‌هايش در آمريكا (كه بچه‌ها نبايد زياد با مسايل بزرگ‌ترها درگير شوند) زياد نمي‌فروشند اما در ژاپن ركوردشكني مي‌كنند. جنبه نبوغ‌آميز آثار او اين‌جاست كه همه اين عناصر تثبيت‌شده قديمي و امتحان‌پس‌داده را در قالبي جديد مي‌ريزد، با دغدغه‌هاي خودش تركيب مي‌كند و به شكلي نوآورانه عرضه مي‌كند. دنياي فيلم‌هاي ميازاكي دنيايي كودكانه است كه از مفهوم‌ها و مضمون‌هاي مهم بشري انباشته شده. از فاشيسم («پوركو روسو») و ديكتاتوري («شاهزاده مونونوكه») بگيريد تا بلوغ يك نوجوان («سرويس پستي كيكي») و عشق («قلعه متحرك هاول»).
دنيا و مولفه‌هاي مشترك فيلم‌هاي او آن قدر گسترده است كه چاره‌اي نداريم جز دسته‌بندي‌شان. اميدواريم اين دسته‌بندي به درك آثار او كمك كند. بهانه این نوشته به نمایش درآمدن «دنیای پنهان اریتی» است که با فیلم نامه میازاکی و توسط یکی از شاگردانش در استودیو جیبلی ساخته شده است.

عناصر مشترك در دنياي ميازاكي:
عناصر فرمي:
1. يك دختر نوجوان به عنوان قهرمان: اين مورد نياز زيادي به توضيح ندارد چون كاملا مشخص است. البته در «همسايه‌ام توتورو» دو دختر قهرمان داريم و در «پوركو روسو» و «شاهزاده مونونوكه» قهرمان اصلي دختر نيست. اما هميشه در آثار ميازاكي اين بعد زنانه با قدرت هرچه تمام‌تر حضور دارد. در «شاهزاده مونونوكه» كار به جايي مي‌رسد كه زناني كه اسم‌ورسم خوبي ندارند هم به قهرمان تبديل مي‌شوند و از آن‌ها تمجيد مي‌شود.

2. يك موجود بانمك به عنوان وردست قهرمان اصلي: در «نائوسيكا» آن موجود سنجاب‌مانند، در «همسايه‌ام توتورو» خود توتورو يا آن قوم و خويش‌هاي كوچولويش، در «سروسي پستي كيكي» آن گربه پرحرف و ادااطواري كه اسمش جي‌جي است، در «شهر اشباح» آن موش بزرگ تنبل و آن حشره گوش‌به‌فرمان و در «قلعه متحرك هاول» آن سگ پير و خسته كه از روي اتفاق به قلعه متحرك راه پيدا مي‌كند، مصداق‌هاي اين عنصر مشترك هستند. در «پونيو» و «دنياي پنهان اريتي» وضعيت به هم ريخته و موجودهاي دوست‌داشتني بانمك كه همان پونيو و اريتي باشند به يكي از دو قهرمان اصلي فيلم تبديل شده‌اند.

3. موسيقي پروپيمان و باشكوه: جو هيسايشي از همان اولين فيلم ميازاكي تمام موسيقي متن‌هاي فيلم‌هاي او را نوشته و اجرا كرده. آن هم با دم‌ودستگاه كامل و يك اركستر فيلارمونيك پروپيمان. اين عنصر شايد مشترك‌ترين! عنصر فيلم‌هاي ميازاكي باشد. عنصر مهمي كه به زندگي فيلم‌هاي ميازاكي در ذهن و قلب تماشاگرانش كمك زيادي مي‌كند. براي اثبات ميزان تأثيرگذاري اين موسيقي‌ها هيچ دليل قانع‌كننده‌تري جز خودشان وجود ندارد. موسيقي‌هاي باشكوهي كه ابعاد مختلف حماسي، احساسي و جادويي آثار ميازاكي را به اوج مي‌رسانند و مي‌توان جدا از فيلم‌ها، مثل قطعه‌هاي شاهكار موسيقي بارها و بارها به‌شان گوش سپرد.

4. وفاداري به سنت انيميشن دوبعدي: وقتي كه ميازاكي سي سال پيش توليد انيميشن را شروع كرد خبري از كامپيوتر و ديجيتالسيم افراطي اين روزها نبود. استاد با كد يمين و عرق جبين دانه به دانه تصويرها را مي‌كشيد و فيلمش را مي‌ساخت. با ورود كامپيوتر و سه‌بعدي شدن انيمشن‌ها، او هنوز هم با قدرت سنگر را حفظ كرده. فرم خاص دوبعدي‌ آثار او با جزييات بسيار زياد و باورنكردني و توناليتة رنگ‌ چشم‌نواز كه يك جور حس هنري در آن نهفته، اولين چيزي است كه در برخورد با انيميشن‌هاي او توي چشم مي‌زند. اين فرم دوبعدي، آلترناتيو قدرتمندي در برابر انيميشن‌هاي سه‌بعدي است كه همه جا را پر كرده.



عناصر مضموني:
1. پرواز: پرواز يك جورهايي امضاي شخصي ميازاكي پاي فيلم‌هايش است. در بعضي آثارش مثل  «نائوسيكا، دره بادها»، «قلعه‌اي در آسمان»، «پوركو روسو» و «سرويس پستي كيكي» جزء اصلي ساختار داستان فيلم است؛ به طوري كه هم موتور اصلي درام است و هم قهرمان فيلم را شخصيت‌پردازي مي‌كند. در بعضي ديگر هم جزيي كوچك‌تر اما مثل هميشه مهم است. در «همسايه‌ام توتورو» پرواز  كردن با توتورو دختر كوچولوهاي فيلم را در دنياي رويا تثبيت مي‌كند و بعدش هم با پرواز كردن به وسيله «اتوبوس گربه‌اي» به هدف نهايي‌شان كه ديدار مادر است نائل مي‌شوند. در «شاهزاده مونونوكه» فقط خداي جنگل است كه مي‌تواند به نوعي پرواز كند. او با گشت شبانه‌اش بر فراز جنگل به آن بركت و امنيت مي‌دهد و وقتي سرش را مي‌برند (و در حقيقت جلوي پرواز آزادانه‌اش را مي‌گيرند) جنگل و مافيها را نابود مي‌كند. در «شهر اشباح» پرواز قهرمان فيلم (چيهيرو) با اژدهايي كه دوستش دارد به يادآوري اسم واقعي هاكو و رستگاري هر دوشان مي‌انجامد؛ به طوري كه در انتهاي فيلم چيهيرو مي‌تواند خودش به‌تنهايي پرواز كند و در حقيقت به مرحله نهايي نوعي سيروسلوك مي‌رسد. در «قلعه متحرك هاول» اولين جرقه عشق قهرمان فيلم و هاول طي يك پرواز جادويي زده مي‌شود. از طرف ديگر بُعد جادويي هاول، پرنده‌اي‌ست كه به جنگ جادوگران نابكار و انسان‌هاي جنگ‌طلب مي‌رود و در اين مسير سخت، مدام با بال‌وپر زخمي به خانه برمي‌گردد. در «پونيو» كه درباره دنياي زير آب است، مفهوم پرواز تغيير كرده. سونامي باعث مي‌شود تمام دهكده و شهر زير آب برود؛ قهرمان فيلم همراه پونيو با يك قايق كوچك جادويي به دل آب مي‌زنند و از روي خانه‌ها و مغازه‌ها كه ماهي‌هاي مختلف بين آن‌ها مي‌لولند مي‌گذرند تا به مادر برسند. اين خودش يك نوع پرواز نيست؟

2. دغدغه طبيعت و محيط‌زيست: هايائو ميازاكي براي اولين فيلمش «نائوسيكا» جايزه‌اي از انجمن هواداران محيط‌زيست دريافت كرد كه كاملا حق‌اش بود. او در فيلم‌هاي بعدي‌اش هم نشان داد كه چه‌قدر براي كره زمين دل مي‌سوزاند و چه‌قدر از دست انسان‌ها بي‌مبالات كه دارند زمين را نابود مي‌كنند شاكي است. در «قلعه‌اي در آسمان» يك آرمان‌شهر بهشت‌گونه داريم كه وسط زمين و آسمان و دور از دسترس انسان‌ها قرار دارد. اما انسان‌هاي جاه‌طلب و خودخواه به آن‌جا هم رحم نمي‌كنند و براي رسيدن به قدرت جاودان ويران‌اش مي‌كنند. «همسايه‌ام توتورو» ستايش‌نامه‌اي است درباره زندگي در روستاهاي حاشيه توكيو و تنفس كردن در فضاهاي بكر طبيعت. كيكي در «سرويس پستي كيكي» هم دختري روستايي و پرورده دست طبيعت است كه به اقتضاي قانون ازلي/ ابدي طبيعت (كه در حال حاضر به‌شدت ناديده گرفته شده و مشكلات زيادي ايجاد كرده) وقتي به سن بلوغ مي‌رسد، پدر و مادر رهايش مي‌كنند تا راه زندگي‌اش را خودش پيدا كند. «شاهزاده مونونوكه» مرثيه‌اي است بر نابودي جنگل به دست انسان‌هاي مخرب و نادان. جنگ بين نيروهاي طبيعت و انسان‌ها در اين فيلم به اوج حماسي باشكوهي مي‌رسد؛ تا جايي كه انسان‌ها سر خداي جنگل را مي‌برند و او هم در تلافي هرچه دوروبرش است را نابود مي‌كند. در «شهر اشباح»، روح رودخانه‌اي كه پر از آشغال و آلودگي است به شكلي متعفن و مشمئزكننده درآمده؛ اما چيهيرو (قهرمان فيلم) با بيرون كشيدن كثافت‌ها از روح رودخانه، هم او را جلا مي‌دهد و به حيات برمي‌گرداند و هم خودش با پاداشي كه از روح خوش‌حال مي‌گيرد مرحله‌اي ديگر از رستگاري‌اش را طي مي‌كند. در «قلعه متحرك هاول»، هاول در فرم جادويي‌اش، به نبرد با نيروهاي جنگ‌طلب و شيطاني مي‌رود كه بزرگ‌ترين گناه‌شان نابودي طبيعت است. در «پونيو» طبيعت با تمام خوبي‌ها و بدي‌هايش تطهير مي‌شود؛ تا جايي كه پديده مخربي مثل سونامي نتيجه غيرمستقيم اعمال انسان‌ها معرفي مي‌شود (واقعا اين طور نيست؟) و خرابي و ويراني ناشي از آن براي تعادل بين نيروهاي مختلف طبيعت، ضروري جلوه مي‌كند؛ كه البته همه اين بي نظمي‌ها به منظور زندگي راحت‌تر انسان در آينده است.

3. جادو و ماوراءالطبيعه: اين مورد يك از پيش‌فرض‌هاي اصلي فيلم‌هاي ميازاكي است و كساني كه با جادو ميانه خوبي ندارند بهتر است طرف اين انيميشن‌هاي جادويي نروند. اين موضوع درباره همه انيميشن‌هاي ميازاكي صادق است اما مسلما ميزان جادويي بودن آن‌ها با هم فرق دارد. نكته جالب اين‌جاست كه در اين آثار بر خلاف انيميشن‌هاي غربي، فقط كودكان نيستند كه رخدادهاي جادويي را مي‌بينند و لمس مي‌كنند؛ بلكه بزرگ‌سالان هم معمولا درگير اين قضايا مي‌شوند. اگر هم جادو را خودشان درك نكنند، به حرف‌هاي بچه‌ها و در حقيقت به ماوراءالطبيعه احترام مي‌گذارند («همسايه‌ام توتورو»). موردي هم مثل پدر و مادر چيهيرو در «شهر اشباح» داريم كه بهاي سنگيني به خاطر بي‌احترامي به دنياي جادويي مي‌پردازند؛ آن‌ها به خوك تبديل مي‌شوند. در همين فيلم نشان داده مي‌شود كه همة كائنات روح دارند. از تربچه بگيريد تا رودخانه. اصلاً محل اصلي وقوع اتفاق‌ها حمام روح‌هاست. اين مورد كه ارتباط تماتيك با عرفان شرقي و تناسخ پيدا مي‌كند عاملي است كه باعث مي‌شود آثار ميازاكي از بهترين نمونه‌هاي سينماي ملي (ژاپني) باشد. سينمايي كه توانسته با زباني بين‌المللي فرهنگ و اعتقادات كهن ژاپن را به تصوير بكشد و به تمام دنيا صادر كند (قابل‌توجه «فيلم‌ ملي»‌سازهاي خودمان). در «دنياي پنهان اريتي» هم كه از همان اول وجود آدم‌كوچولوها يك فكت مسلم تلقي مي‌شود و فيلم سريع از آن مي‌گذرد تا به روايت داستان عاشقانه بين اريتي كوچولو و پسر نوجوان بيمار بپردازد.

4. عدم حضور شخصيت منفي به معناي كلاسيك: اين موضوع يكي از خصوصيت‌هاي نبوغ‌آميز ميازاكي است كه گاهي بدون يك قطب منفي و شر، داستان مي‌گويد و چه خوب هم داستان مي‌گويد. «همسايه‌ام توتورو» يكی از اين موردهاي عجيب است. همه چيز در آن دهكده آرام شيرين و دوست‌داشتني است. تنها قضيه‌اي كه اسباب دغدغه بچه‌ها را فراهم كرده اين است كه پدر كمي ديرتر از سر كار برمي‌گردد يا از آن مهم‌تر مريضي مادر است كه معلوم نيست كي بتواند به خانه برگردد. در واقع اين ذات خود «زندگي» است كه به قطب منفي ماجرا تبديل شده. در «شاهزاده مونونوكه» انسان و جنگل با هم در ستيزند اما هر دو كاملا حق دارند و نمي‌شود هيچ‌كدام را شر دانست. امپراتور كه براي رسيدن به منافعش آن‌ها را به جان هم انداخته قطب منفي داستان است كه اصلا ديده نمي‌شود و فقط چند بار اسمش برده مي‌شود. «پونيو» هم يك شخصيت به‌ظاهر منفي دارد ـ كه همان پدر پونيو باشد ـ كه آخر كار معلوم مي‌شود از همه مثبت‌تر بوده است! او به پونيو اجازه نمي‌دهد تا به انسان تبديل شود و به دنبال عشقش برود. هدف او نه نابكاري و شر، كه مهرباني و خير است. با انسان شدن پونيو تعادل نيروهاي طبيعت برهم مي‌خورد و طبيعت براي جبران اين خسارت بايد بخروشد و احتمالا بخشي از انسان‌ها و زندگي‌شان را نابود كند. پدر پونيو دست به هر كاري مي‌زند تا از اين فاجعه جلوگيري كند. باز هم اين نفس حيات و حتي «عشق» است كه خرابي مي‌آفريند. اين تم در «اريتي» هم ادامه دارد و دست روزگار است كه باعث مي‌شود اريتي (آدم كوچولو) و شو (انسان) نرد عشق به هم ببازند و اين عشق ممنوع باعث مي‌شود خانواده اريتي بالاجبار خانه و زندگي را ول كنند و به جايي بروند كه انسان‌ها آن‌ها را نشناسند. در اين فيلم هم يك پيرزن فضول داريم كه بيش‌تر بانمك است تا منفي. ظاهرا در مكتب ميازاكي زندگي در آرماني‌ترين شكلش هم بالقوه غم‌افزاست. اما اين غم چنان در لايه‌هاي شاد و سرزنده پنهان شده كه باور كردنش مشكل است.

5. تقليل بار منفي مفاهيم خشن و زشت: اين يكي هم جزو مهارت‌هاي ويژه ميازاكي است كه باعث مي‌شود آثار او نوعي تشخص پيدا كنند. در «نائوسيكا» جنگ بين قدرت‌ها كه دارد به نابودي انسان و طبيعت منجر مي‌شود، از ديد دختري نوجوان روايت مي‌شود كه علاوه بر اين دغدغه‌هاي مهم، نگراني‌هاي كودكانه‌اش را هم دارد. او در پايان به منجي‌اي كه پيش‌گويان آمدنش را وعده داده‌اند تبديل مي‌شود. داستان «قلعه‌اي در آسمان» درباره دو نوجوان است كه با راهزنان، سازمان اطلاعات و يك آدم به‌شدت قدرت‌‌طلب مبارزه مي‌كنند. آن‌ها موفق مي‌شوند با دست خالي پيروز بشوند اما اين پيروزي به قيمت نابود شدن يك آرمان‌شهر به دست مي‌آيد. «همسايه‌ام توتورو» آن قدر شيرين است كه غم‌انگيزترين بخش‌اش، غم از دست دادن مادر در آينده است. البته اين غم هم با كمك توتورو و اتوبوس گربه‌اي رفع‌ورجوع مي‌شود و در تيتراژ آخر فيلم مي‌بينيم كه مادر به خانه بازگشته است. «سرويس پستي كيكي» مساله مهم و پيچيده‌اي مثل بلوغ يك دختر نوجوان را برداشته و آن را در پس‌زمينه يك داستان شيرين درباره دختري كه مي‌خواهد جادوگر باشد، روايت كرده. «پوركو روسو» هم كلا درباره جنگ جهاني، فاشيسم، ميهن‌پرستي و شجاعت است و با همه اين مفاهيم تفريح مي‌كند. «شاهزاده مونونوكه» كه تلخ‌ترين فيلم ميازاكي است، يك جنگ تمام‌عيار و حماسي بين انسان‌ها، شياطين و خدايان را همراه با يك داستان عاشقانه روايت مي‌كند. اين فيلم پر است از جنبه‌هاي استعاري و نمادپردازي و يكي از شاهكارهاي بي‌چون‌وچراي استاد است. «شهر اشباح» روايتگر بي‌هويتي انسان مدرن و خودخواهي و تبنلي روزافزون اوست. در شهر اشباح همه موجودات با از دست دادن و فراموش كردن اسم‌شان به بردگي درمي‌آيند و تنها راه نجات‌شان از زير سلطه حاكم زورگو، به ياد آوردن اسم‌شان است. اين انيميشن كه در سال 2003 اسكار بهترين انيميشن سال را گرفت، بهترين، كامل‌ترين و چندلايه‌ترين اثر ميازاكي است. در «قلعه متحرك هاول» هم مفاهيمي مثل پيري، جنگ، جادوي سياه و از همه مهم‌تر سختي و مرارت عشق به تصوير كشيده شده. اين اثر با بر هم زدن نظم و ساختار قصه‌هاي پرياني عاشقانه، يك قصه پرياني جديد خلق كرده است. در «پونيو» پديده خانمان‌برانداز و ويرانگري مثل سونامي كه هميشه منبع وحشت و هراس در شرق آسيا بوده، به پديده‌اي شيرين و ضروري تبديل شده. عشق بين پونيو و پسري نوجوان باعث بر هم خوردن تعادل بين نيروهاي طبيعت مي‌شود و طبيعت براي اين‌كه جلوي خسارت بيش‌تر گرفته شود از اين طريق سطح انرژي‌اش را ميزان مي‌كند. در «اريتي» اين مضمون خيلي پررنگ است. مثلاً دزدي به وام گرفتن (البته با تعبير آدم كوچولوها)، شمشير به سوزن ته‌گرد و بلوغ يك دختر نوجوان به ورودش به دنياي انسان‌ها تقليل پيدا كرده.

6. خانواده و اهميت آن: خانواده و ساختارش هميشه جايگاه مهم و گاهي دور از انتظار در فيلم‌هاي ميازاكي داشته است. گره اصلي داستان در «قلعه‌اي در آسمان» با مشخص شدن كامل اصل و نسب دختر نوجواني كه قهرمان فيلم است باز مي‌شود. در «همسايه‌ام توتورو» دو دختر كوچك قصه تقريبا به‌دور از محبت و مراقبت پدر و مادرشان بزرگ مي‌شوند و دغدغه اصلي‌شان جمع شدن همه اعضاي خانواده كنار هم است. در «سرويس پستي كيكي» پدر و مادر رسما دختر نوجوان در آستانه بلوغ‌شان را از خانه بيرون مي‌كنند تا به‌تنهايي به شهري غريب برود و روزگار باعث شود تا رسم عاشقي و زندگي را بياموزد. در «پوركو روسو» دختري كه وردست قهرمان است و به او خيلي كمك مي‌كند، دختري خودساخته است كه بدون حضور پدر و مادر روي پاي خودش ايستاده. در «شاهزاده مونونوكه» دختري كه در طفوليت در جنگل رها شده، توسط گرگ‌ها بزرگ مي‌شود و خود را گرگ مي‌داند. او در مقابل هر كس كه او را انسان خطاب كند جوش مي‌آورد و در جبهه حيوانات و در كنار گرگ‌هايي كه پدر و مادر صداي‌شان مي‌كند، با انسان‌ها به جنگ مي‌پردازد. در «شهر اشباح» و در شكلي سوپرراديكال! پدر و مادر به دو موجود پرخور و احمق تنزل پيدا كرده‌اند كه با بي‌توجهي‌شان دختر كوچك‌شان را به دردسرهاي زيادي مي‌اندازند و خودشان به خوك تبديل مي‌شوند. اما چيهيرو با پشتكاري كه از خود نشان مي‌دهد هم موفق مي‌شود خودش را برهاند و هم آن‌ها را دوباره به انسان تبديل كند و در حقيقت نجات‌شان بدهد! در «قلعه متحرك هاول» دوباره با دختر نوجوان خودساخته‌اي طرفيم كه از كل فاميل درجه يك خانواده‌اش فقط يك بار خواهرش را مي‌بيند كه تازه او هم جادوگري بدجنس است كه براي سوءاستفاده خودش را به شكل خواهر او درآورده است. در «پونيو» ساختار خانواده تقريبا بدون حضور فيزيكي پدر شكل گرفته و پسر كوچك خانواده مادرش را با نام كوچك صدا مي‌زند. اصلا تا اواسط فيلم معلوم نمي‌شود كه آن خانم مادرش است. آن قدر اين دو با هم ندار هستند كه آدم فكر مي‌كند خواهر و برادر هستند. در «اريتي» يكي از دلايل وخيم شدن بيماري قلبي شو تنهايي (و در حقيقت نبودن پدر و مادر بالاي سرش) است. اما اريتي هم كه پدر و مادرش سرومروگنده هستند هم احساس تنهايي مي‌كند و اين تنهايي غم‌انگيز است كه اين دو را به هم علاقه‌مند مي‌كند.

و در آخر، گفتني‌ها و نوشتني‌ها درباره آثار هايائو ميازاكي خيلي بيش‌تر از اين حرف‌هاست. اين‌ها كه خوانديد را بيش‌تر به عنوان يك دست‌گرمي يا يك جور عشق‌بازي در نظر بگيريد.


  

No comments:

Post a Comment