Monday, December 19, 2016

ریویویی بر فیلم آن چه میزی تحربه کرد ساخته اسکات مک گهی و دیوید سیگل

آن‌چه ميزي تجربه كرد What maisie Knew
كارگردان‌ها: اسكات مك‌گِهي، ديويد سيگل. فيلم‌نامه: نانسي دويْن، كارول كارت‌رايت. بازيگران: جولين مور (سوزانا)، استيو كوگان (بيل)، الكساندر اسكارسگارد (لينكلن)، جوآنا وَندرهَم (مارگو). محصول 2012، 98 دقيقه.
ميزي دختر خردسالي است كه درگير طلاق پدر و مادرش و مسألة حضانت است. با آشنا شدن و ازدواج پدر و مادر ميزي با افرادي جديد، مسائل پيچيده‌تر مي‌شود...

گلي در زباله‌دان
آن چه مِيزي تجربه كرد برآيند يك دوران و شمايل‌نگاري يك معضل فرهنگي بزرگ است. مشكلي به نام «خانواده‌هاي تك‌والد» و آسيب‌هاي روحي و رواني‌اي كه كودكان درگير در جدايي‌ها و طلاق‌ها متحمل مي‌شوند، جان‌ماية مضموني فيلم و عامل هماهنگ‌كننده و وحدت‌آفرين اجزايش است. آن‌چه... ملودرامي‌ست كه داستان و فضايي به‌شدت تلخ و ويران‌كننده دارد اما به شكلي كم‌نظير، در قالبي ساده و به‌ظاهر دست‌يافتني روايت مي‌شود. انگار يك تراژدي بزرگ ردايي از روزمرگي و بي‌اهميتي بر تن كرده است. شاهدي بر اين مدعا جايي است كه مِيزي (دختركي كه درگير كش‌وقوس‌هاي روابط پرتنش والدين‌هايش! است) دسته‌گلي را از زباله‌دان بيرون مي‌آورد تا گل‌ها پژمرده نشوند، اما در نهايت مجبور مي‌شود براي اين‌كه گل‌ها را براي هميشه حفظ كند، چندتا از آن‌ها را پِرِس كند. آيا اين قرينه‌اي از سرنوشت و حال‌وروز خود دخترك نيست كه والدين بي‌مسئوليتش هم‌چون موجودي زائد او را به هم پاس مي‌دهند و دارد لابه‌لاي چهار سرپرست و چهار تودة عاطفي له مي‌شود؟
تصميم هوشمندانة سازندگان فيلم مبني بر روايت سراسر آن از نقطه‌نظر ميزي، به كليتي هويتمند و منسجم منجر شده و به لحظاتي از آن رنگي از ناميرايي زده است (چه عنوان بامسما و گزيده‌اي دارد اين فيلم). بر اساس همين ساختار فرمي، حتي سكانس‌بندي‌هاي فيلم هم به شكلي فكرشده طوري انجام شده كه به زاوية روايت خدشه‌اي وارد نشود. اعتمادبه‌نفس كم‌نظير و دوست‌داشتني دو كارگردان آن‌چه... در حفظ اصول روايي و بصري كه از ابتدا بنا نهاده‌اند، يكي از جذابيت‌هاي انكارناپذير آن است. تعقيب پيرنگ فيلم از منظر ميزي به تماشاگر اين مجال را مي‌دهد تا خود را در بطن رخدادها حس كند و از زاويه‌اي نوآورانه، داستان و فضايي صدها بار تكرارشده را لمس كند. لحن خوددارانة اثر كه در نمايش حداقلي و بدون احساسات‌زدگي لحظه‌هاي اشك‌برانگيز و هيولا يا فرشته نيافريدن از هيچ‌كدام از شخصيت‌ها متبلور شده (و مي‌شود در سراسر موسيقي متين و به‌دور از خودنمايي‌اش هم آن را رصد كرد) دستاورد ديگري براي اسكات سيگل و ديويد مك‌گهي محسوب مي‌شود. اصولاً شمار دام‌هايي كه سر راه فيلم گسترده شده و سازندگانش به‌سلامت از آن گذشته‌اند بي‌حساب است:‌ از پرورده نشدن شخصيت‌ها و روابط پيچيدة آدم‌هايي كه به نوعي در زندگي ميزي دخيل‌اند تا ايجاد دافعه يا سانتي‌مانتاليسم از نسخة به هر حال دور از ذهني كه در نهايت براي نجات ميزي پيچيده مي‌شود. بايد قدر اين نوع فيلم‌ها را، كه با قصه‌اي ساده و نحيف و با تكيه بر بداعت‌هاي روايي و فرمي، چنين فضاي خودبسنده و درگيركننده‌اي مي‌آفرينند، دانست. 
امتياز: 9 از 10



No comments:

Post a Comment