Monday, December 5, 2016

نقدی بر فیلم احضار ساخته جیمز ون

احضار The Conjuring

خاطره علیه شیطان
چندتا از موفق‌ترین فیلم‌های امسال (2013) آن‌هایی بودند که در کمال غافل‌گیری، تمرکز و تکیه‌ای تمام‌عیار بر «انسان» و «انسانیت» نشان دادند و از این مسیر به ژانرهایی که در آن‌ها ساخته شده بودند اعتبار و کیفیتی یگانه افزودند (هم‌چون جاذبه و Her). بی‌شک احضار یکی از این دسته فیلم‌هاست که غلبة حضور عنصر سرنوشت‌سازی چون «انسان» و متعلقات ویژة وابسته به آن، هم‌چون «خاطره»، در آن از هر جهت نادر و شایستة تحسین است. مطابق با آن‌چه پیش از این و به طور معمول در ژانر وحشت دیده‌ایم، این ژانر معمولاً جولان‌گاه بر باد رفتن شعور و منطق انسانی و به مسلخ رفتن یک به یک آدم‌ها در اوج بلاهت است. واقعاً انگشت‌شمارند نمونه‌هایی هم‌چون جن‌گیر، پروژة جادوگر بلر یا سکوت بره‌ها که ذی‌شعوری آدم‌های دخیل در ماجراها از سوی سازندگان‌شان لحاظ شده باشد و به آدم‌ها به چشم قربانیان بالقوة یک شر مطلق و قدرتمند نگاه نشود. از این منظر، سازندگان احضار جا پای فیلم‌سازان معتبر و ماندگار این ژانر گذاشته‌اند و با گسترش تمام‌وکمال قصه‌شان حول محوری انسانی و به‌شدت ملموس، به شخصیت‌پردازی‌ها و موقعیت‌سازی‌هایی دست پیدا کرده‌اند که بین فیلم‌های وحشت کم‌نظیر و گاهی بی‌نظیر است.
مسلماً اولین جلوة این رویکرد دشوار، پرداخت دو شخصیت اصلی ماجراست؛ یعنی زن و شوهر شیطان‌شناسی که به دلیل حس ششم ویژة زن، سنگینی مأموریتی غریب و مرموز را بر شانه‌های‌شان حس می‌کنند. این دو در خلال ماجراهای فراطبیعی (و گاهی عادی) کوچک و بزرگی که از سر می‌گذرانند و بر اثر آن‌ها هر بار تکه‌ای از وجودشان را از دست می‌دهند، به دنبال برآوردن تقدیر و رسیدن به سرنوشت محتومی هستند که انگار از همان ابتدا و با توجه به نیروی فراانسانی زن، در وجودشان تعبیه شده. این بسترسازی دراماتیک قدرتمند، این دو را یک‌سره از نمونه‌های مشابه‌شان جدا می‌کند و بعدی دیگر به عملیات جن‌گیری آن‌ها می‌بخشد: آن‌ها نه‌تنها برای کمک به دیگران و آزادسازی آن‌ها از چنگال شیطانی که تسخیرشان کرده، که در سطحی برتر و قوام‌یافته‌تر، برای رهایی از شر شیاطین درونی‌شان و رسیدن به آرامش در پی شناسایی رد پاهای شیطان هستند. انگار می‌خواهند هم‌چون همان انبوه اشیای جن‌زده‌ای که در خانه نگه می‌دارند و جز محبوس کردن راهی برای دفع شرشان وجود ندارد، شیاطین درونی‌شان را هم در کنجی خلوت به دام بیندازند و بر آن‌ها مستولی شوند. چنین است که این پس‌زمینة دراماتیک، شوری دو چندان به این آخرین رویارویی آن‌ها با سرسپردگان اهریمن و تنها داستان ناگفته‌شان می‌دهد و حتی پیش از آشنایی با قربانی یا قربانیان، هیجان و جذابیت ویژه‌ای به داستان فیلم تزریق می‌کند.

اما مسألة قربانی از این هم شورانگیزتر است. حتی در بهترین و تحسین‌شده‌ترین فیلم‌های ترسناک از جمله جن‌گیر که احضار بیش‌ترین شباهت‌ها را با آن دارد و اصلاً بر مبنای سنت و حال‌وهوای آن ساخته شده هم چنین تکریم تمام‌عیاری بر مقام انسان و انسانیت دیده نشده و هرگز در سینما (حداقل تا جایی که حافظة نگارنده یاری می‌کند) قربانی شیطان تا به این حد سرشار از ویژگی‌های بشری نبوده است. مطابق با الگوهای همیشگی ژانر وحشت، انسان‌های تحت نفوذ شیطان، همواره حکم میزبان‌های بی‌عمل و منفعلی را دارند که پس از تسخیر شدن از تمام خصوصیات انسانی تهی می‌شوند و یک‌پارچه به میدان عملکرد شیطان و اصلاً به بخشی از وجود او تبدیل می‌شوند؛ یعنی دقیقاً همان چیزی که در جن‌گیر به بهترین شکل ممکن به تصویر کشیده شد. اما سازندگان احضار این قاعدة کهن را برهم زده‌اند و نه‌تنها نشانه‌ها و ویژگی‌های انسانی قربانی را از اولین تا آخرین مراحل تسخیر شدنش حفظ کرده‌اند، بلکه از این هم پیش‌تر رفته‌اند و ابزار پیروزی نهایی او بر اهریمن غاصب را یکی از قدرتمندترین و پیچیده‌ترین وجوه انسانی او قرار داده‌اند. در آوردگاهی که دست‌نشاندة شیطان به کتاب مقدس دهن‌کجی می‌کند، شیشة آب مقدس را می‌شکند و ظاهراً دیگر امیدی باقی نمانده، این «خاطره» است که با کمک شیطان‌شناسانی که ذکرشان رفت، «احضار» می‌شود تا طومار اهريمن بدذات را درهم بپیچد. در واقع «احضار»ی که در عنوان فیلم آمده نه‌تنها بر احضار شیطان، که بر احضار خاطره در بزنگاهی نفس‌گیر و سرنوشت‌ساز هم دلالت دارد. سازندگان فیلم در این زمینه چنان به جزییات اهمیت داده‌اند که مثلاً یادشان نرفته در رابطه با ویدئوی قربانی شدن هولناک آن کشاورز مهجور، به این موضوع مهم اشاره کنند که او امیدی برای زندگی و زنده ماندن (و در واقع خاطره‌ای که قدرت مقابله با شیطان داشته باشد) نداشته و بنابراین شیطان توانسته از این نقطه‌ضعف او برای درهم شکستنش استفاده کند.
این رابطة تنگاتنگ و بغرنج انسان و شیطان، پیش از جدال رودرروی نهایی هم به شکلی بایسته در بطن درام فیلم تنیده و گنجانده شده؛ جایی که فیلم‌ساز خطری بزرگ را به جان می‌خرد و تمام قواعد بازی و مراحل جزیی تسخیر انسان توسط شیطان را (با تأکیدی دوباره بر نقش ارادة انسان در کل این فرایند) روی دایره می‌ریزد. اعتمادبه‌نفس دل‌نشین جیمز ون در زدودن رمزوراز ذاتی فرایند «تسخیر» و به‌اصطلاح رو بازی کردن، ستایش‌برانگیز است. او چنان به داشته‌های دراماتیک و فضاسازی‌هایش فیلمش مطمئن است که در صدد است از طریق علم و متعلقاتش (هم‌چون دوربین و اشعة ماورای بنفش) وجود عناصری غیرعلمی و ماورایی را در جهان معنایی فیلمش تبیین کند و به این ترتیب، بر باورپذیری و هولناکی داستان بیفزاید؛ که خوش‌بختانه کاملاً در این زمینه موفق است. این دقیقاً همان رویکردی است که ون در فیلم پیشینش یعنی ناغافل که قسمت دومش هم ساخته شد، به شکلی افراطی از آن استفاده کرد و با علمی کردن همه چیز و تهی کردن داستان از عناصر فراطبیعی وابسته به مذهب، آن فیلم را به رغم اجرای خوبش از نفس انداخت.


جز این بداعت‌های مضمونی، دست ون در اجرا و میزانسن هم به‌شدت پر است. سکانس‌هایی در فیلم هست (مثل قایم‌باشک بازی کردن‌ها یا روح پشت در) که بدون میزانسن‌های هوشمندانة ون، که به نشان ندادن به اندازة نشان دادن بها می‌دهد، هرگز چنین تأثیر شدید و هراس‌آوری پیدا نمی‌کردند. از دو نمای بلند ابتدایی پس از تیتراژ که به‌آسانی می‌توان آن‌ها را نمای نقطه‌نظر شیطان در نظر گرفت تا چرخش‌های غریب دوربین و ادای دین به پرندگان هیچکاک، همه و همه از فیلم‌سازی متبحر خبر می‌دهند که در صورت دست گرفتن یک فیلم‌نامة خوب، چنان بر ابزار سینما مسلط است که می‌تواند یک فیلم ترسناک درجة یک تحویل بدهد؛ یعنی دقیقاً همان اتفاقی که در مورد احضار افتاده است.‌
امتیاز : 8 از 10

No comments:

Post a Comment